کد مطلب:330125 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:325

بخش دهم
بخش دهم

حرف بقالها

در زمانی كه علی بن موسی الرضا علیه السلام از طرف مأمون به خراسان احضار شده و اجباراً با شرایط خاصی ولایت عهد مأمون را پذیرفته بود، «زیدالنار» برادر امام نیز در خراسان بود. زید به واسطه داعیه ای كه داشت و انقلابی كه در مدینه برپا كرده بود، مورد خشم و غضب مأمون قرار گرفته بود. اما مأمون كه آن ایام سیاستش اقتضا می كرد حرمت و حشمت امام رضا را حفظ كند، به خاطر امام از قتل یا حبس برادرش زید صرف نظر كرد.

روزی در یك مجلس عام عده زیادی شركت داشتند و امام رضا علیه السلام برای آنها صحبت می كرد. از آن سو زید عده ای از اهل مجلس را متوجه خود كرده بود و برای آنها در فضیلت سادات و اولاد پیغمبر و اینكه آنان وضع استثنائی دارند، داد سخن می داد و مرتب می گفت: «ما خانواده چنین، ما خانواده چنان.» امام متوجه گفتار زید شد. ناگهان نگاه تند و فریاد «یا زید!» امام، زید و همه اهل مجلس را متوجه كرد.

فرمود: «ای زید! حرفهای بقالهای كوفه باورت آمده و مرتب تحویل مردم می دهی.

اینها چه چیز است كه به مردم می گویی؟! آن كه شنیده ای خداوند ذریه فاطمه را از آتش جهنم مصون داشته است، مقصود فرزندان بلافصل فاطمه یعنی حسن و حسین و دو خواهر ایشان است. اگر مطلب این طور است كه تو می گویی و اولاد فاطمه وضع

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 18، ص: 414

استثنائی دارند و به هر حال آنها اهل نجات و سعادتند، پس تو نزد خدا از پدرت موسی بن جعفر گرامی تری، زیرا او در دنیا امر خدا را اطاعت كرد، قائم اللیل و صائم النهار بود، و تو امر خدا را عصیان می كنی، و به قول تو هر دو، مثل هم، اهل نجات و سعادت هستید. پس برد با تو است، زیرا موسی بن جعفر عمل كرد و سعادتمند شد و تو عمل نكرده و رنج نبرده گنج بردی. علی بن الحسین زین العابدین می گفت: «نیكوكار ما اهل بیت پیغمبر دو برابر اجر دارد و بدكار ما دو برابر عذاب- همان طور كه قرآن درباره زنان پیغمبر تصریح كرده سات- زیرا آن كس از خاندان ما كه نیكوكاری می كند در حقیقت دو كار كرده: یكی اینكه مانند دیگران كار نیكی كرده، دیگر اینكه حیثیت و احترام پیغمبر را حفظ كرده است. آن كس هم كه گناه می كند دو گناه مرتكب شده: یكی اینك ه مانند دیگران كار بدی كرده، دیگر اینكه آبرو و حیثیت پیغمبر را از بین برده است.».

آنگاه امام رو كرد به حسن بن موسای وشّاء بغدادی- كه از اهل عراق بود و در آن وقت در جلسه حضور داشت- و فرمود:

- مردم عراق این آیه قرآن را: «انَّه لَیْسَ مِنْ اهْلِكَ انَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ» چگونه قرائت می كنند؟.

- یا ابن رسول اللَّه! بعضی طبق معمول «انه عملٌ غیرُ صالح» «1»

قرائت می كنند، اما بعضی دیگر كه باور نمی كنند خداوند پسر پیغمبری را مشمول قهر و غضب خود قرار دهد، آیه را «انه عملُ غیرِ صالح» «2»

قرائت می كنند و می گویند او درواقع از نسل نوح نبود؛ خداوند به او گفت: ای نوح! او از نسل تو نیست، اگر از نسل تو می بود من به خاطر تو او را نجات می دادم.».

امام فرمود: «ابدا این طور نیست! او فرزند حقیقی نوح و از نسل نوح بود. چون بدكار شد و امر خدا را عصیان كرد، پیوند معنوی اش با نوح بریده شد. به نوح گفته شد این فرزند تو ناصالح است، از این رو نمی تواند در ردیف صالحان قرار گیرد. موضوع ما خانواده نیز چنین است. اساس كار، پیوند معنوی و صلاح عمل و اطاعت امر خداست. هركس خدا را اطاعت كند از ما اهل بیت است، گو اینكه هیچ گونه نسبت و

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 18، ص: 415

رابطه نسلی و جسمانی با ما نداشته باشد، و هركس گنهكار باشد از ما نیست، گو اینكه از اولاد حقیقی و صحیح النسب زهرا باشد. همین خود تو كه با ما هیچ گونه نسبتی نداری، اگر نیكوكار و مطیع امر حق باشی از ما هستی.» «1»

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 18، ص: 416

پیر و كودكان

پیرمردی مشغول وضو بود، اما طرز صحیح وضو گرفتن را نمی دانست. امام حسن و امام حسین كه در آن هنگام طفل بودند، وضو گرفتن پیرمرد را دیدند. جای تردید نبود، تعلیم مسائل و ارشاد جاهل واجب است، باید وضوی صحیح را به پیرمرد یاد داد، اما اگر مستقیما به او گفته شود وضوی تو صحیح نیست، گذشته از اینكه موجب رنجش خاطر او می شود، برای همیشه خاطره تلخی از او خواهد داشت. بعلاوه از كجا كه او این تذكر را برای خود تحقیر تلقی نكند و یكباره روی دنده لجبازی نیفتد و هیچ وقت زیر بار نرود.

این دو طفل اندیشیدند تا به طور غیر مستقیم او را متذكر كنند. در ابتدا با یكدیگر به مباحثه پرداختند و پیرمرد می شنید. یكی گفت: «وضوی من از وضوی تو كاملتر است.» دیگر گفت: «وضوی من از وضوی تو كاملتر است.» بعد توافق كردند كه در حضور پیرمرد هر دو نفر وضو بگیرند و پیرمرد حكمیت كند. طبق قرار عمل كردند و هر دو نفر وضوی صحیح و كاملی جلو چشم پیرمرد گرفتند. پیرمرد تازه متوجه شد كه وضوی صحیح چگونه است، و به فراست مقصود اصلی دو طفل را دریافت و سخت تأتثیر محبت بی شائبه و هوش و فطانت آنها قرار گرفت. گفت:

«وضوی شما صحیح و كامل است. من پیر مرد نادان هنوز وضو ساختن را

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 18، ص: 417

نمی دانم. به حكم محبتی كه بر امت جد خود دارید مرا متنبه ساختید.

متشكرم.» «1»

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 18، ص: 418

پیام سعد

ماجرای پرانقلاب و غم انگیز احد به پایان رسید. مسلمانان با آنكه در آغاز كار با یك حمله سنگین و مبارزه جوانمردانه، گروهی از دلاوران مشركین قریش را به خاك افكندند و آنان را وادار به فرار كردند، اما در اثر غفلت و تخلف عده ای از سربازان طولی نكشید كه اوضاع برگشت و مسلمانان غافلگیر شدند و گروه زیادی كشته دادند. اگر مقاومت شخص رسول اكرم و عده معدودی نبود، كار مسلمانان یكسره شده بود. اما آنها در آخر توانستند قوای خود را جمع و جور كنند و جلو شكست نهایی را بگیرند.

چیزی كه بیشتر سبب شد مسلمانان روحیه خویش را ببازند، شایعه دروغی بود مبنی بر كشته شدن رسول اكرم. این شایعه روحیه مسلمانان را ضعیف كرد و برعكس به مشركین قریش جرئت و نیرو بخشید. ولی قریش همینكه فهمیدند این شایعه دروغ است و رسول اكرم زنده است، همان مقدار پیروزی را مغتنم شمرده به سوی مكه حركت كردند. مسلمانان، گروهی كشته شدند و گروهی مجروح روی زمین افتاده بودند و گروه زیادی دهشتزده پراكنده شده بودند. جمعیت اندكی نیز در كنار رسول اكرم باقی مانده بود. آنها كه مجروح روی زمین افتاده بودند، و هم آنان كه پراكنده شده فرار كرده بودند، هیچ نمی دانستند عاقبت كار به كجا كشیده و آیا رسول اكرم شخصا

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 18، ص: 419

زنده است یا مرده؟.

در این میان مردی از مسلمانان فراری از كنار یكی از مجروحین به نام سعدبن ربیع- كه دوازده زخم كاری برداشته بود- عبور كرد و به او گفت:

«از قراری كه شنیده ام پیغمبر كشته شده است!» سعد گفت:

«اما خدای محمد زنده است و هرگز نمی میرد. تو چرا معطلی و از دین خود دفاع نمی كنی؟ وظیفه ما دفاع از شخص محمد نبود كه وقتی كشته شد موضوع منتفی شده باشد، ما از دین خود دفاع كردیم و این موضوع همیشه باقی است.».

از آن سوی، رسل اكرم كه اصحاب خود را یاد می كرد، ببیند كی زنده است و كی مرده؟ كی جراحتش قابل معالجه است و كی نیست؟ فرمود:

«چه كسی داوطلب می شود اطلاع صحیحی از سعدبن ربیع برای من بیاورد؟».

یكی از انصار گفت:

«من حاضرم».

مرد انصاری رفت و سعد را در میان كشتگان یافت، اما هنوز رمقی از حیات در او بود. به او گفت:

«پیغمبر مرا فرستاده خبر تو را برایش ببرم كه زنده ای یا مرده؟» سعد گفت:

«سلام مرا به پیغمبر برسان و بگو سعد از مردگان است، زیرا چند لحظه ای بیشتر از زندگی او باقی نمانده است، و بگو سعد گفت: «خداوند به تو بهترین پاداشها كه سزاوار یك پیغمبر است بدهد.» آنگاه گفت این پیام را هم از طرف من به انصار و یاران پیغمبر ابلاغ كن، بگو سعد می گوید: «عذری نزد خدا نخواهید داشت اگر به پیغمبر شما آسیبی برسد و شما جان در بدن داشته باشید.».

هنوز مرد انصاری از كنار سعدبن ربیع دور نشده بود كه سعد جان به جان آفرین تسلیم كرد. «1»